سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقاله های برگزیده و
مقاله های جمع آوری شده را در اینجا به نمایش می گذاریم . 

لعن و سب در نگاه اسلام

   سب و لعن به عنوان مصداقی تام از بغض از همان ابتدای زندگی بشر در بین مردم شایع بوده است و عده ای برای نشان دادن بغض و کینه خود نسبت به جریان و یا اشخاصی، به آن مبادرت می ورزیدند. با نزول دین مبین اسلام نیز همچنان این امر بین مسلمانان رایج بود و برخی برای نشان دادن بیزاری و نفرت خود به عملکرد برخی افراد دیگر به سب و لعن می پرداختند که لازم است نظر اسلام را در این زمینه جویا شویم.

 حبّ و بغض در وجود انسان دو نیروی بزرگی است که منشأ ثمرات زیادی برای جامعه و افراد آن است ؛ به همین دلیل در اسلام به آن توجه زیادی شده است تا جایی که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند    : «هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض؛ آیا دین غیر از حبّ و بغض است؟(1)

  دارا بودن عشق و محبت و ابراز آن نسبت به شخصی که مظهر خوبی ها است بیانگر عشق و محبت شخص به خوبی ها بوده و این امر بستر مناسبی برای رساندن انسان به کمال و سعادت مطلوب خواهد شد؛ همچنین داشتن و ابراز بغض و نفرت از آنهایی که درجاتی از شقاوت و پستی را دارا هستند در حقیقت بیزاری از بدی ها و هر آنچه انسان را از خدا دور می کند می باشد. یاران پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب زیستن در عصر رسول خدا و آشنا بودن شان با سیره ایشان و داشتن این موقعیت خاص، مورد توجه همگان هستند؛ هر چند همه آنها در یک سطح نبودند و گروهی از آنها نتوانستند بر ایمان خود ثابت بمانند و از مسیری که در زمان پیامبر انتخاب کرده بودند منحرف شدند؛ به همین دلیل لازم است بین آنهایی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آورده و تا آخر بر همین صراط مستقیم ماندند و آنهایی که در بین راه بریدند و کارهای خلاف سیره پیامبر و خلاف دستورات آن حضرت مرتکب شدند فرق قائل شد. نسبت به گروه اول اظهار مودت و نسبت به گروه دوم  و اعمالشان اظهار تبری کرده و از اعمال غیر اسلامی آنها برائت جوییم؛ و لذا مسلمانان طبق سنت خداوند در قرآن، این گروه که شقاوت و مخالفتشان از فرمان و سیره پیامبر را به نهایت رساندند و سبب گمراهی عده زیادی شدند لعن کرده و از آنها بیزاری می جویند    .
 
      سب

 معنای سب ولعن و تفاوت آن­ دو     باید توجه داشت که بین لعن و سب فرق است. سب در اسلام حرام اعلان شده است. سب در لغت به معنی شتم و دشنام است.(2)

زبیدی می‌گوید: السب : الشتم . سب به معنی شتم است.

.............................................................................

1. بحارالانوار، ج66، ص241.

    2. صحاح فی اللغه، ج1، ص 299.

   3. تاج العروس ج 2 ص 63

     ابن منظور  نیز می‌نویسد: الشتم : قبیح الکلام ولیس فیه قذف(1)؛

 شتم به معنی کلام زشت است و لازم نیست که در آن تهمت نیز باشد .
طریحی می گوید: شتم یعنی توصیف کنی چیزی را به صفتی که نقص است.(2)
 
اسلام سب و شتم را منع کرده است؛ خداوند متعال می فرماید:

 وَلاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْم(3)

و شما مؤمنان بر آنان که غیر خدا را می خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنها هم از روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام دهند.

     پیامبر گرامی اسلام صلَّی اللّه علیه و آله نیز به شدّت دشنام دادن را نهی کرده است؛ ایشان  می فرمایند: «سِبابُ المُسْلمِ فُسُوقٌ»(4)؛ دشنام به مسلمان ، فسق و گناه است.

   در جریان جنگ صفین وقتی به امیرمؤمنان علیه السَّلام گزارش دادند که برخی از یاران وی شامیان را ناسزا می گویند، حضرت آنان را فرا خواند و چنین فرمود:
«
إِنّی أَکرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبّابِینَ وَلکِنَّکُم لو وَصَفْتُم أَعْمالَهُمْ وَذَکَرْتُمْ حالَهُمْ، کانَ أَصْوَبَ فی الْقَولِ وَأَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ(5). دوست ندارم دشنام دهنده باشید، اما اگر کردار آنان را بازگو کنید و روش آنان را تشریح کنید، به حقیقت نزدیک تر و عذری رساتر برای شما خواهد بود.

    همچنین امام صادق علیه السَّلام می فرماید: سباب المؤمن کالمُشرِفِ علی الهلکة(6)؛ کسی که به مؤمن ناسزا بگوید همچون کسی است که در پرتگاه هلاکت باشد.

پیامبر (ص):

به شیطان ناسزا نگویید بلکه از شر شیطان به خدا پناه برید(7)

 

........................................

1.لسان العرب ج 12 ص 318.
 
2.مجمع البحرین، ج6، ص70.
3.انعام: 108
4.صحیح بخاری، ج1، ص52؛ کافی، ج2، ص 360.
5.نهج البلاغه، ص323.
6.وسائل الشیعه، ج12، ص298.

7. کنز العمال حدیث 2120

   شیخ طوسى در کتاب ارزشمندش أمالى از پیامبر خدا نقل کرده است که آن حضرت در توصیه‏هایى که به ابوذر داشتند ، فرمود :


[ جمعه 92/7/12 ] [ 8:5 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]

زمینه صدور فتواهایى خشن بر ضدّ شیعه ، احادیثى است که با استفاده از نام پیامبر اکرم ( ص ) ساخته شده است ، و جالب است سخن سرخسى را مرور کنید که گفت : کسى که أبو بکر و عمر را لعنت کند اگر توبه نکند دواى او شمشیر است ، و سپس به این فتواى خشن‏تر بنگرید که مى‏گوید : «وأنّه إذا تاب لا تقبل توبته بل یجب قتله »

اگر توبه هم کرد پذیرفته نمى‏شود ، بلکه باید کشته شود .(1)

    ‏ نتیجه این سخنان اعمّ از احادیث دروغینى که در فضائل ساختگى اشخاص در لابلاى کتابهاى حدیثى و تفسیرى و تاریخى نوشته شده و یا فتواهایى که به قلم مدّعیان فقاهت صادر شده ، جز قتل و خون ریزى انسانهاى بى‏گناه نبوده است .

‏    به یک نمونه از جنایات تاریخى که محصول این اندیشه‏هاى دروغین است اشاره مى‏کنیم و قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار مى‏کنیم .

‏   سلطان مراد چهارمین پادشاه عثمانى در صدد جنگ افروزى علیه ایران بود ، و لذا به بعضى از دانشمندان اهل سنّت متوسّل شد تا جهت شعله ور کردن فتنه جنگ داخلى بین مسلمانان فتوایى از آنان بگیرد ، ولى هیچ یک از علماء و دانشمندان جرأت این کار را نداشت و به خود اجازه نداد تا مسبّب قتل و خون ریزى شود ، امّا یک جوان دین فروش به نام «نوح افندى » که بویى از فقه و انسانیّت به مشامش نرسیده بود ، در کمال وقاحت و بى‏شرمى فتوایى صادر کرد که در آن ابتدا کفر شیعه را ثابت و سپس قتل او را واجب مى‏کرد ، متن فتواى او چنین است : «من قتل رافضیّاً واحداً وجبت له الجنّة » .

‏ هر کس یک نفر از شیعیان را بکشد بهشت بر او واجب مى‏شود .

‏ با صدور این فتوا دهها هزار نفر به قتل رسیدند ، و تنها در حادثه خونین «حلب » چهل هزار نفر از شیعیان این شهر کشته شدند.(2)

 

 

 

........................................................................................................................

1.رسائل ابن عابدین : 1 / 364 .

2.رجوع کنید به مجلّه تراثنا ج 6 ، ص 32 ، ( موقف الشیعة من هجمات الحضومى


[ جمعه 92/7/12 ] [ 8:4 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]

......................................................................................................1 سب خلفا ابزاری برای قتل شیعه........................................................................2 سب و لن در نگاه اسلام..................................................................................4 سب........................................................................................................4 نهی از سب در احادیث سنی.............................................................................8 لعن .........................................................................................................9 لعن به صاحبش بر می گردد.............................................................................9 لعن در قرآن..............................................................................................10 مصادیق لعن در قرآن....................................................................................10 لعن برخی صحابه در قرآن..............................................................................12 لعن در احادیث پیامبر....................................................................................13 لعن برخی صحاب توسط صحابه دیگر.................................................................14 دلائل برخی اهل سنت در رد لعن صحابه..............................................................17 رمز و حکمت لعن و تبری...............................................................................19 لعن و عدم تعارض آن با وحدت مسلمین................................................................20 لعن در مواردی جایز دانسته شده.........................................................................22 نتیجه ........................................................................................................28 مقدمه عده ای دین را روشی برای زندگی تعریف می کنند ، در تمام ادیان دستور عمل هایی وجود دارد که گاهی همین دستورات ابزار دست شیطان می شود تا با آن اختلاف افکنی کند. بعد از وفات پیامبر(ص) و انشقاق بین مسلمانان ، ظلم های زیادی به اهل البیت (ع) وپیروان ایشان شد که تا به امروز نیز ادامه دارد . یکی از بهانه های آنها مسئله سب و لعن است . ما در این مقاله در صدد بررسی جواز و یا عدم جواز سب و لعن از منظر اسلام هستیم و با ادله نقلی مانند قرآن و روایات و سیره مسلمین و همچنین با مستندات تاریخی و تحلیل روانشناختی اثبات کنیم که سب از نظر شرع مقدس اسلام مطلقا حرام و ممنوع است؛ ولی لعن بر خلاف سب نه تنها جایز بلکه از نظر اجتماعی ضرورت دارد و در جواز لعن بین علمای اسلامی وحدت نظر وجود دارد و آنچه امروز بین وهابیت و طرفداران آنها رایج شده که لعن را به سب و شتم ضمیمه کرده و به کلی آنرا مخالف اسلام می دانند حرف بی اساس و باطلی است. در این چند صفحه برآن هستیم تا با واکاوی سب و لعن با استفاده از آیات و روایات به نتیجه ای روشن و مستند برسیم تا هم آب به آسیاب دشمن نریخته باشیم و هم وظیفه دینی خود را انجام داده باشیم یکى از اتّهاماتى که همواره از طرف اهل سنّت به شیعه نسبت داده شده ، داستان سبّ ولعن بعضى از اصحاب و یاران پیامبر اکرم ( ص ) است ، که این امر در طول تاریخ باعث رنجهاى فراوان و گرفتاری هاى بى‏شمارى براى شیعه گردیده است ، و ما براى توضیح و پاسخ از این تهمت ناروا ناگزیریم مطالبى جهت روشن شدن افکار و اندیشه‏ها تقدیم نماییم . سبّ خلفا ابزارى براى فتوا به قتل شیعه ‏ به شهادت تاریخ وسیره‏نویسان ، سلاطین وخلفاء مستبدّ همیشه از این موضوع براى قتل عام ونابودى شیعه استفاده کرده‏اند همانگونه که صاحب کتاب «المنتظم » به این نکته اشاره کرده و مى‏گوید : حکّام وسردمداران قدرت هر وقت که مى‏خواستند فردى شیعى مذهب را تعقیب و دستگیر وسپس او را مجازات کنند به جرم فحش وناسزا به أبو بکر وعمر بود ، نه اینکه چون پیرو على ( ع ) است ، ویا از آن حضرت دفاع کرده است‏(1) ابن اثیر در حوادث سال 407 هـ مى‏نویسد : در این سال در تمام شهرهاى آفریقا شیعیان را به جرم سبّ ولعن شیخین ( أبو بکر و عمر ) از بین بردند.(2) ‏ سرخسى از فقهاء بزرگ اهل سنّت این چنین فتوا داده است : هر کس در باره خلفا سخنى بگوید که در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بى‏دین است و از مسلمانى خارج شده است ، و دواى درد چنین شخصى اگر توبه نکند ، شمشیر است(3) ‏ فاریابى از دانشمندان اهل سنت مى‏گوید : کسى که أبو بکر را سبّ و شتم کند کافر است ومن بر جنازه او نماز نمى‏خوانم. سؤال کردند : چنین شخصى گوینده «لا إله إلّا اللّه » است ، پس با جنازه او چه کنیم؟ گفت : دست به بدنش نزنید ، بلکه به وسیله چوب او را بردارید و در میان خاک پنهان کنید(4) ‏ أبو هریره مى‏گوید : از پیامبر ( ص ) شنیدم که فرمود : هر کس أبو بکر و عمر را سبّ و لعن کند ، هفتاد هزار فرشته در آسمان او را لعنت مى‏کنند.(5) ............................................................................................................................................................ 1.المنتظم : 2 / ( ص )36 ، وضوء النبى ( ص ) . 2.الکامل : 9 / 110 . 3.اصول السرخسى : 2 / 134 . 4.المغنى : 2 / 419 ، الشرح الکبیر : 10 / 64 - الصارم المسلول از ابن تیمیّة : 575 . 5. تاریخ بغداد : 5 / 280 .


[ جمعه 92/7/12 ] [ 7:58 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]

هر کس مخاصمه از سوى ستمگرى را به عهده گیرد یا بر آن مخاصمه او را یارى رساند، سپس فرشته مرگ بر او فرود آید، به او مى گوید: به تو لعنت خدا و آتش دوزخ و سرانجامى بد را بشارت مى دهم     .

حال پرسش این است که آیا مى توان افراد متصف به صفاتى چون کفر، شرک ، نفاق و ظلم به صورت معین و مشخص لعنت کرد یا حکم جواز لعن فقط به کافران ، مشرکان ، منافقان ، ظالمان و… به صورت کلى و نامعین مربوط مى شود؟

نام بردن از شخص خاص و لعنت کردن او، فقط زمانى صحیح است که آن شخص صفت کفر یا ظلم یا… را داشته باشد و گرنه لعن او حتى به صورت نامعین هم ، چه به صورت اخبار و چه به صورت انشا، جایز نیست ؛ اما از آن جا ممکن است شخص داراى یکى از این صفات تا زمان مرگش توبه کند و به راه خدا باز گردد، بهتر است نام اشخاص در لعن برده نشود و فقط به صورت کلى و نامعین لعن شوند    .

 

 

پی نوشت ها     :

    6    - هود(11) تن 18?

  7- محدث نورى : مستدرک الوسائل ، ج 12، ص 306، ح 3627?

8- شبسترى : گلشن راز.

9- رعد (13): 25?

10- ص (38): 78?

11- حجر (15): 35?

12- احزاب (33): 57?

13- آل عمران (3): 61?

14- محدث نورى : مستدرک الوسائل ، ج 11، ص 372، ح 13294?

15- نور (34): 23?

16- نور (24): 23?

17- حر عاملى : وسائل الشیعه ، ج 16، ص 51، ح 20956?

18- حر عاملى : وسائل الشیعه

19- حر عاملى : وسائل الشیعه .

20- حر عاملى : وسائل الشیعه .

21- حر عاملى : وسائل الشیعه .

 

 

 

نتیجه گیری


از آنچه بیان شد به این نتیجه می رسیم که مسئله تولّی و تبرّی و لعن نه تنها در اسلام جایز است؛ بلکه از ضروریات اجتماعی و از راه های سوق دادن مردم به حقّ و حقیقت و دوری از فساد و تباهی است. چگونه ممکن است کسی تبرّی را از مستحقّ آن مضایقه کند، در حالی که خداوند متعال می فرماید: « قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدا؛ برای شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید که آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بت های شما که به جای خدا می پرستید به کلّی بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنی خواهد بود.
البته باید توجه داشت که برخی از صحابه رسول خدا صلَّی اللّه علیه و آله یعنی آنهایی که در مکه تحت فشار بودند و اسلام خود را حفظ کردند و دعوت حق را لبیک گفتند، و نیز آنهایی که پس از هجرت به مدینه با ریختن خون خود، درخت اسلام را در جنگ های ابتدایی آبیاری کردند، همچنین کسانی که پس از رحلت رسول خدا صلَّی اللّه علیه و آله خانه و کاشانه خود را ترک گفته و به جهاد پرداختند؛ همه این گروه ها مورد تکریم و تعظیم می باشند، زیرا آنان مانند شمع، سوخته و اطراف خود را روشن نمودند و هیچکس درباره آنان حرف خلافی ندارد.
سخن در جای دیگر است؛ این که هرگاه فردی از یاران پیامبر به حکم این که معصوم نیست گناهی را مرتکب شد و ملاک لعن در حق او تحقق یافت، ابراز انزجار از این فرد چه حکمی دارد؟! طبعاً حکم او با دیگر افراد که با او همسو هستند، تفاوتی نخواهد داشت. اگر شیعه از گروه انگشت شماری از صحابه پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله بیزاری می جوید، به سبب صحابی بودن آنها نیست؛ بلکه این لعن گروهی اندک از صحابه به این سبب است که آنها با آنکه پیامبر را درک کردند و به مقام و موقعیت عالی دست یافتند؛ اما از این موقعیت زیبا غافل شدند و برخلاف دستور پیامبر رفتار کردند، به گونه ای که مستحق بیزاری گشتند، چنان که قرآن مجید می فرماید: «انّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً؛ آنان که خدا و رسول او را آزار می دهند، خدا از آنان در دو جهان بیزار بوده و برای آنان عذاب خوار کننده ای آماده ساخته است.
حال اگر فردی از صحابه موجبات آزار پیامبر را فراهم ساخت، محکوم به حکم این آیه خواهد بود؛ همچنان که دیگر افراد غیر صحابه نیز در صورتی که صفات مورد لعن واقع شده خدا را برخوردار باشند مستحق بیزاری و لعن هستند؛ و البته در اسلام تبعیضی وجود ندارد.
بنابراین شیعه لعن را بر برخی از صحابه به کار می برد که منشأ فساد در جامعه عصر خود و بعد از آن تا روز قیامت شده اند، و از آن جا که صحابه، مورد توجه خاص و برای عموم مردم محک دین اند، ضروری است که با اعلام برائت از آنان مردم را از این خطر بزرگ آگاه ساخت، که این فرد و یا جریان خطر سازند، تا مردم از او و دسته و طرفدارانش دوری گزینند و در راه و عقیده اش قرار نگیرند و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است.


[ جمعه 92/7/12 ] [ 7:35 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]

    3    - فتح (48): 6?

    4    - آل عمران (3): 86 و 87?

    5    - توبه (9): 68?

6     – لعن بر فسادکنندگان در زمین     :خداوند بزرگ در برخى از آیات نورانى خود، فساد کنندگان را لعنت کرده است ؛ همانند این آیه که مى فرماید    :

«و آن ها که عهد الهى را پس از محکم کردن مى شکنند و پیوندهایى را که خدا دستور برقرارى آن را داده ، مى گسلند و در روى زمین فساد مى کنند، لعنت خدا و بدى او (و مجازات ) سراى آخرت از آن ایشان است .» (1)

هر کس مخاصمه از سوى ستمگرى را به عهده گیرد یا بر آن مخاصمه او را یارى رساند، سپس فرشته مرگ بر او فرود آید، به او مى گوید: به تو لعنت خدا و آتش دوزخ و سرانجامى بد را بشارت مى دهم

 

7 – لعن بر شیطان     :شیطان به سبب سرکشى در برابر فرمان حق و کبر ورزیدن ، از درگاه رحمت خدا رانده و لعنت شد. خداوند در بسیارى از آیات کتاب کریمش او را لعن کرده است  :

و ان علیک لعنتى الى یوم الدین (2)؛ و همانا لعنت من تا روز قیامت بر تو خواهد بود.

8لعن بر آزار دهندگان خدا و پیامبر:آزار دهندگان خدا و پیامبر او، لعنت شده اند؛ آن جا که خداوند مى فرماید:

ان الذین یودون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخره و اعدلهم عذابا مهینا(4)

آن ها که خدا و پیامبرش را آزار مى دهند، خداوند ایشان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته و براى آنان عذاب خوار کننده اى آماده کرده است.

9لعن بر دروغگویان :دروغگویان نیز در برخى از آیات و روایات از افرادى شمرده شده اند که خداوند آنان را لعنت میکند. خداوند بزرگ به پیامبرش دستور مى دهد که گروهى از اهل کتاب را به مباهله بخواند و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهد:

ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکاذبین (10)

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

فلعنه الله على الکاذب و ان کان مازحا(11)

خداوند دروغگو را لعنت کند؛ اگر چه شوخى کرده باشد.

10لعن بر بهتان زنندگان به زنان پاکدامن :خداوند بزرگ مى فرماید:

«ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فى الدنیا و الاخره و لهم عذاب عظیم» ؛ 

همانا کسانى که به زنان شوهردار ناآگاه م?من بهتان مى زنند، در دنیا و آخرت لعنت مى شوند و براى ایشان عذابى بزرگ است (12)

11لعن بر قاتل م? من :و من یقتل م? منا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اعد له عذابا عظیما(13)

و هر کس فرد م? منى را از روى عمد به قتل برساند، جزاى او دوزخ است . در آن جاودان مى ماند و خدا بر او خشمگین مى شود و او را لعن کرده ، برایش عذابى بزرگ فراهم مى سازد.

12لعن بر تحریف کنندگان کتاب خدا: رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

انى لعنت سبعا لعنهم الله و کل نبى مجاب ، قیل و من هم یا رسول الله ؟ قال (صلى الله علیه و آله و سلم ) : الزائد فى کتاب الله …(14)

همانا من هفت کس را لعنت مى کنم که خداوند و هر پیامبر اجابت شده اى آن ها را لعنت کرده اند. عرض شد: اى پیامبر خدا! آن ها چه کسانى اند؟ پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: کسى که بر کتاب خدا چیزى بیفزاید

13لعن بر منکران قضا و قدر الهى :پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ادامه شمارش افراد ملعون مى فرماید:… والمکذب بقدر الله (15) ؛ و کسى که قدر الاهى را تکذیب کند.

14لعن بر مخالفان سنت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) :

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ادامه شمارش افراد ملعون فرمود:

والمخالف لسنتى (16)و مخالف با سنت من

15لعن بر حلال کنندگان حرام خدا:رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ادامه شمارش افراد ملعون فرمود: «… والمستحل من عترتى ما حرم الله» (17). ؛ و آن کس از خاندانم که آن چه را خداى عزوجل حرام کرده است ، حلال کند.

نام بردن از شخص خاص و لعنت کردن او، فقط زمانى صحیح است که آن شخص صفت کفر یا ظلم یا… را داشته باشد و گرنه لعن او حتى به صورت نامعین هم ، چه به صورت اخبار و چه به صورت انشا، جایز نیست ؛ اما از آن جا ممکن است شخص داراى یکى از این صفات تا زمان مرگش توبه کند و به راه خدا باز گردد، بهتر است نام اشخاص در لعن برده نشود و فقط به صورت کلى و نامعین لعن شوند

 

16 -لعن بر زورگوى سلطه گر:حضرت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ادامه فرمود:

«…والمسلط بالجبروت لیعز من اذل الله و یذل من اعزالله (18)

و کسى که به زور چیره شده تا آن که را خدا ذلیل کرده ، عزیز کند و آن که را خدا عزیز کرده ، ذلیل کند.

17لعن بر تاراج کننده بیت المال :رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ادامه فرمود:

والمستاثر على المسلمین بفیئهم منتحلاله (19)

18 -لعن بر حرام کنندگان حلال خدا:پیامبر مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در پایان شمارش افراد ملعون فرمود:

والمحرم ما احل الله عزوجل (20)

و کسى که آن چه را خداى عزوجل حلال کرده است ، حرام کند.

19 -لعن بر یارى کنندگان ستمگر:امام صادق (علیه السلام ) به نقل از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:(21)


[ جمعه 92/7/12 ] [ 7:33 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]

    2-    . نهج البلاغة     : الحکمة 270 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 368 ; ربیع الأبرار : ج 4 ص 26     .

خدایا،چه شورایى! چه وقت در برترى من بر اوّلىِ آنها (ابوبکر) تردید افتاد که اکنون با اینان برابر شمرده مى شوم؟! ولى به ناچار ) و براى حفظ اسلام ،( با آنان در فرود و اوج ، همگام و همراه شدم؛ امّا یکى به کینه از من کناره گزید و دیگرى(عبدالرحمن بن عوف) به برادر زنش گروید و چیزهایى دیگر...».(1)

 همچنین در کتاب شرح نهج البلاغه آمده که حضرت علی(علیه السلام) به ابن عباس گفت: از این رو داخل در جلسه شورا شدم که پیش از این عمر مى گفت که پیامبر خدا فرموده است: « نبوّت و امامت، با هم در یک خانه جمع نمى شوند» . من در پیش دید مردم در شورا داخل شدم تا تناقض کردارش را با روایتى که نقل کرده است ، روشن کنم».(2)
در نهج البلاغه  نیز آمده است که علی علیه السلام به عبد الرحمان بن عوف می فرماید: «عمر مى دانست که تو وپسر عمویت سعد و برادر زنت (عثمان) ، یک نظر دارید. و به کشتن مخالفانتان نیزفرمان داد، حال خوب مى دانید که من از دیگران بدان    (خلافت) سزاوارترم. به خدا سوگند، تا آنجا تسلیم هستم که کارهاى مسلمانان به سلامت باشد و در آن ستمى نباشد، مگر بر خودم؛ و این به خاطر پاداش و فضیلت صبر و نیز بى رغبتى به زر وزیورى است که به خاطرش بر هم پیشى مى گیرید.(3)
کتاب ارشاد ـ به نقل از جُندَب بن عبد الله ـ می نویسد : در مدینه و پس از بیعت مردم با عثمان ، بر على بن ابى طالب(علیه السلام)وارد شدم و او را اندیشه ناک و اندوهگین دیدم . به او گفتم : قومت چه کردند؟ فرمود: «باید صبرى نیکو داشت» به او گفتم : سبحان الله! به خدا سوگند که تو صبورى .
فرمود: «) اگر صبر نکنم (چه کنم؟ مردم به قریش مى نگرند. قریش مى گوید: اگر خلافت به خاندان محمّد(صلى الله علیه وآله) رسد هیچ گاه به کس دیگرى نمى رسد؛ ولى اگر در غیر آنان باشد، میان شما مى چرخد».(4)
 

 


..................................

1-نهج البلاغة : الخطبة 3 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 287 ؛ معانی الأخبار : ص 361 ح 1 ؛ علل الشرائع : ص 150 ح 12 ؛ الأمالی للطوسی : ص 372 ح 803 ؛ الاحتجاج : ج 1 ص 452 ح 105 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 204 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 274 ؛ تذکرة الخواصّ : ص 124.

1-       شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 189.
3-نهج البلاغه: خطبه،74.
4-الارشاد.ج 1، ص 241.

 

لعن در مواردى جائز دانسته شده است :

1لعن بر کافران :خداوند متعالى در قرآن کریم مى فرماید: «همانا کسانى که کافر شدند و با عقیده کفر مردند، خداوند و فرشتگان و مردم بر آن ها لعنت مى فرستند.» (1)

2 – لعن بر مشرکان :در قرآن کریم آمده است :

«و (خدا) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى برند، کیفر مى دهد. حوادث سویى (که براى م?منان انتظار مى کشند) بر خودشان نازل شود و خداوند بر آن ها خشم گرفته و آنان را از رحمت خود دور ساخته و دوزخ را برایشان آماده کرده است ، و چه بدسرانجامى است.»  (2)

3 – لعن بر مرتدان :آن ها که اسلام را پذیرفته ، سپس از آن بازگردند، مورد لعن پروردگار قرار مى گیرند:

«چگونه خداوند گروهى را هدایت کند که پس از ایمان آوردن و گواهى دادن به حقانیت رسول ، و در حالى که نشانه هاى روشن براى آن ها آمد، کافر شدند؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد. کیفر آن ها این است که نفرین خداوند و فرشتگان و مردم همگى براى آن ها است (3)

4 – لعن بر منافقان :خداوند سبحان در چند آیه از قرآن کریم ، منافقان را لعن کرده است ؛ از جمله مى فرماید:

«خداوند به مردان و زنان منافق و کافران وعده آتش دوزخ داده است . جاودانه در آن خواهند ماند. همان براى آن ها بس است و خدا آن ها را از رحمتش دور ساخته ، عذاب پایدارى براى آنان است (4)

5-لعن بر ستمگران :در قرآن مجید آمده است :

«الا لعنه الله على الضالمین»  (5)؛هان لعنت خدا بر ستمکاران باد!

............................................

1- بقره (2)، 161?

2- بقره (2)، 89?


[ جمعه 92/7/12 ] [ 7:30 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]

2 ـ اسلام بر خلاف برخی ادیان، مانند سکه دو رویی است که به خاطر ضرورت اجتماعی به هر دو امر مهمّ تولّی و تبرّی سفارش کرده است. آدمی نمی تواند خوب و بد و یا مظهر خوبی ها و بدی ها، را با هم دوست داشته باشد، زیرا اینها دو امرِ متضادند که غیر قابل جمعند و جمع آنها در شخصی علامت نفاق است    .


3
ـ از جهت روانشناسی نیز ثابت شده است که بهترین راه (عمومی و خصوصی) برای تشویق مردمی به حقّ و حقیقت و دوری از فساد و بدی ها ارائه الگوهایی کامل از هر دو طرف است، که اثر مطلوب و بزرگی در جامعه می تواند داشته باشد    .


4
ـ باید توجه داشت که حبّ و بغض نمی تواند تنها در قلب بماند، بلکه ظهور و بروز دارد و ظهور آن تا زمانی که از نظر شرعی و عقلی مانعی نداشته باشد نه تنها اشکالی ندارد، بلکه برتری نیز دارد و این از حیث روانی نیز قابل اثبات است، زیرا ابراز و اظهار یک مطلب سبب تلقین در نفس انسان و ملکه شدن آن می شود. از همین رو ابراز تبرّی و تولّی در ساختن شالوده روحی انسان بسیار مؤثر است    .


5
ـ تولی و تبری و لعن کردن- که یکی از مصادیق تبری است- در حقیقت اعلان خطر و اعلان بشارت است؛ اعلان خطر به مردم است تا مراقب دشمنان دینشان باشند؛ دشمنانی که همیشه در کمین هستند تا دین انسانها را از آنها بگیرند و آنها را از صراط مستقیم منحرف سازند و بدانند که چنین انسان های مورد لعن واقع شده، قابل پیروی نیستند. تولی نیز اعلان بشارت است به مردم تا بدانند که ما الگوهایی کامل و خوبی داریم که اگر آنها را پیروی کنند به حقّ و حقیقت و لقای الهی خواهند رسید و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی است.
6
ـ اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله از جهاتی مورد توجه خاص مسلمانان اند؛ زیرا آنان کسانی اند که آن حضرت را درک کرده و از او سخن ها شنیده و سیره عملی ایشان را دیده اند؛ و از طرفی، به خاطر فداکاری هایی که برخی از آنان در راه حفظ و گسترش اسلام داشته اند قابل تقدیرند؛ از همین رو مسلمانان توجه خاصی به آنها دارند. از سوی دیگر، کسانی که سد راه پیشرفت واقعی اسلام بودند و باعث انحراف در جامعه اسلامی می شدند، بزرگ ترین ضربه را به اسلام و مسلمانان زده اند، به همین علت است که باید الگوهای خوب و بد از میان صحابه انتخاب شود و معیار این انتخاب­ همان الگوی اصلی که رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد است؛« لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه»؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود.(1)

...................................

1-       احزاب:21.
 
لعن و عدم تعارض آن با وحدت مسلمانان


    همانطور که اشاره شد گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد که صحابه بزرگ رسول خدا (صلَّی الله عَلَیه وآله)، افرادی مانند معاویه، عمرو بن عاص، خالد بن ولید، زیاد و حجاج بن یوسف را لعن کرده‌اند. حضرت علی (علیه السلام) نیز روزی که عثمان کشته شد، عبد ‌الله بن زبیر را به دلیل این که از عثمان دفاع نکرد، لعن  و نفرین کرد ؛ بدیهی است که امکان ندارد که نسل امروز مسلمانان، بخواهند راه خیر و عزت و صلاح را بپیمایند ولی چشم بر میراث تاریخی خود بپوشانند و نیم نگاهی هم به احوال مسلمانان اوایل نداشته باشند و اگر تاریخ آیینه ی عبرتها است، نتوان عبرت جویان را از تأمل در آن بازداشت.

    مسأله ی لعن و نفرین به عنوان مکانیسمی برای ابراز تنفر و برائت از مصادیق زشتی نقش مهمی در تقویم شخصیت عقیدتی و روحی انسان مؤمن داشته و سهل انگاری در آن به بی تفاوتی و در هم رفتن مرزهای هویت دینی و اخلاقی خواهد انجامید و صد البته به صورت طبیعی انسان مؤمن با مطالعه ی صفحات واقعی تاریخ گذشته ی مسلمین و مشاهده ی جلوه های نفاق و ستم و انحراف به خشم می آید و سینه ی او مالامال از نفرت نسبت به جنایتکاران می شود.

  البته باید توجه داشت که در مورد افراد، باید تنها افرادی را لعن کرد که براهینی مبنی بر شمرده شدن آن افراد از مصادیق لعن وجود داشته باشد و در مصادیقِ اختلافی و مشکوک نیز، باید با اقام? دلیل، لعن کرد و جایز نیست این کار را بدون دلیل و حجّت انجام داد و لعن افرادی از صحابه که دلیلی برای لعن آنان وجود ندارد، سبب خدشه‌دار شدن وحدت میان مسلمانان است. و نیز باید توجه داشت که به جای مبالغه در بکارگیری ادبیات لعن در محافل و منابر و رسانه ها، نقد علمی مستدلانه و منصفانه را دستور کار خود قرارداده و فرهنگ و ادبیات آن را در میان مردم نهادینه کنیم. مصلحت برتر همگرایی و وحدت مسلمین هم جز این حکم نمی کند که هر گونه تعابیر خشن و غلیظ که توهین به مقدسات توده ی عظیمی از مسلمانان محسوب می شود کنار گذاشته شود و به جای آن، همه در این اندیشه باشند که با پرهیز از مباحث حاشیه ای راههای عملی برای پیشبرد اهداف اصلی اسلام و مسلمین را یافته، دنبال کنند؛ و سیره عملی معصومین علیهم السلام بهترین دلیل بر اتخاذ چنین روشی است همچنان که با نگاهی به سیره امیرالمؤمنین علی علیه­السلام، شاهد برخی راهنمایی های ایشان به خلیفه دوم عمر برای حفظ و تقویت اسلام و مسلمانان هستیم:
    درکتاب المستدرک على الصحیحین ـ به نقل از سعید بن مُسَیَّب ـ آمده: عمر، مردم را جمع کرد و از آنان پرسید: تاریخ، از چه روزى نوشته شود؟ هر کدام نظری دادند ولی عمر قانع نشد آنگاه على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: «از روزى که پیامبر خدا(ص) هجرت کرد و سرزمین شرک را ترک نمود». عمر نیز آن را پذیرفت.
همچنین در کتاب البدایة والنهایة آمده: عمر، هنگامی که نوشته ها را تاریخدار کرد خواست که تاریخ را از«میلاد پیامبر خدا» آغاز کند. سپس گفت: از«بعثت». آنگاه على بن ابى طالب(علیه السلام) نظر داد که آن را از «هجرت» بنویسد. پس عمر هم از«هجرت» نوشت.
و در کتاب تاریخ طبرى ـ به نقل از ابن عمرـ آمده: پس از فتح قادسیّه و دمشق، عمر، مردم را در مدینه جمع کرد و گفت: به نظر شما چه مقدار از بیت المال براى) مصرف شخصىِ( من حلال است؟ حاضران هرکدام سخنی را گفتند؛ امّا على(علیه السلام)ساکت بود. عمر گفت: اى على! چه مى گویى؟ علی(ع) فرمود: « مقدارى که زندگى تو و عیالت را به سامان مى آورَد و جز این، هیچ چیز از آن براى تو )حلال (نیست». همه گفتند: نظر، همان نظر على بن ابى طالب است. (1)


ونیز در کتاب ربیع الابرار نقل شده است: که در روزگار خلافت عمر بن خطّاب، نزد وى، از زیورهاى کعبه و فراوانى آنها سخن به میان آمد. گروهى گفتند: اگر آنها را بفروشى و با آنها لشکرهاى مسلمانان را تجهیز کنى، پاداش آن بیشتر است. کعبه چه نیازى به زیور دارد؟! عمر، قصد همین کار را داشت که على(علیه السلام) فرمود: «این قرآن بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل شد. و ) در آن هنگام( دارایى ها چهار گونه بود: اول: دارایى هاى مسلمانان( که میان وارثان به میزان سهمى که خداوند معیّن کرده بود، قسمت مى شد).
دوم: خُمس( که خدا آن را در جایگاه آن قرار داده است).
سوم: زکات( که خدا آن را براى مصرف هاى مشخّصى معیّن نموده).
وچهارم: زیور کعبه بود که در آن روز وجود داشت؛ امّا خدا آن را به حال خود وا نهاد و این وانهادن، نه از روى فراموشى بود و نه از روى مخفى بودن آن بر خدا. پس، تو هم آن را در جایى قرار ده که خدا و پیامبرش قرارداده اند».
عمر گفت: اگر تو نبودى، رسوا مى شدیم! و زیورها را به حال خود وا نهاد. (2)

 
البته باید توجه داشت که همکاری امیرالمؤمنین علی علیه السلام با عمر در مشورت دادن به او نه به خاطر پذیرش خلافت وی، بلکه تنها به سبب حفظ اسلام و مسلمانان بود؛ چرا که بارها آن حضرت در همان دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان در حقانیت خود بر خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله تأکید داشت. به عنوان نمونه ایشان در جریان شورایی که عمر برای انتخاب جانشین خود تشکیل داد در یکی از خطبه هایش در مورد نتیجه شورا فرمود

 

........................

1- تاریخ الطبری : ج 3 ص 616 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 135 ، شرح نهج البلاغة : ج 12 ص 220 .


[ جمعه 92/7/12 ] [ 7:28 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]


با تتبّع تاریخی در می یابیم که خود صحابه نیز برخی صحابه دیگر را لعن می کردند    .
محمد بن ابى بکر در ضمن نامه اش به معاویه، او و پدرش را ملعون و نفرین شده مى داند و خطاب به او مى گوید: «أنت اللعین بن اللعین، لم تزل أنت و ابوک تبغیان لرسول الله(صلى الله علیه وآله) الغوائل، و تجهدان فى اطفاء نور الله»: (تو ملعون و نفرین شده و پسر نفرین شده اى همواره تو و پدرت علیه رسول خدا طغیان نموده و در جهت خاموشى نور خدا تلاش مى کردید)

    .
درباره نعیمان یا نعمان آمده است که وى شراب مى نوشید چنان که چندین مرتبه بر او در مجلسى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) حضور داشتند حد جارى کردند    : «فقال بعض الصحابه: لعنه الله ما اکثر ما یؤتى به    ...»:(35) (برخى از اصحاب او را به خاطر این زیاده روى لعن مى کردند ...)


پس از جریان حکمیّت نیز، ابو موسى اشعرى به عمرو عاص گفت: «

لعنک الله فان مثلک کمثل الکلب. إن تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث. قال عمرو: لعنک الله فان مثلک کمثل الحمار یحمل أسفاراً (خداوند تو را لعنت کند، تو مانند سگى مى مانى که اگر تحت فشار قرار گیرد زبان از کام درآورد و اگر رهایش کنى زبان از کام درآورد. عمرو گفت: خدا تو را لعنت کند تو مانند الاغى هستى که کتاب ها را حمل مى کنى.

 و نیز عمر بن خطاب، خالد بن ولید را به جهت کشتن مالک ابن نویره مورد لعنت قرار داد. و عبد الله بن عمر هم فرزندش را سه بار لعن و نفرین کرده است.
 
دلایل برخی اهل سنت در رد لعن صحابه
یکی از عمده ترین دلایل برخی اهل سنت در رد لعن، دفاع از صحابه است، به جهت اینکه صحابه را از منابع تشریع می‏دانند و معتقدند در کنار قرآن و سنت و اجماع و عقل و منابع دیگر، مذهب صحابی هم از منابع تشریع است. گاهی هم از مذهبِ صحابی با تعبیر سنت صحابی یاد می‏کنند که نشان از آن دارد که صحابی هم در عرض سنت پیامبر صلی الله علیه وآله، سنتی دارد، و بر این باورند که اگر صحابه نقدپذیر باشند و یا لعن شوند دین متزلزل می شود، در حالی که دینی که اساس آن به وسیله خداوند متعال و پیامبر گرامی صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم گذاشته شده و با وعده الهی تا روز قیامت باقی است،«با نقد چند نفر» هرگز متزلزل نخواهد شد.
و نیز این سخن که «مذهب صحابی از منابع تشریع است» مردود است؛ غزالی در این باره می گوید:

«کسی که در او احتمال خطا و اشتباه می‏رود و عصمت او از خطا ثابت نشده است، سخن او حجت نیست، چگونه می‏توان به سخن آنان استناد کرد، در حالی که احتمال خطا می‏رود؟ و چگونه بدون دلیل متواتر، ادعای عصمت برای آنان می‏شود و چگونه می‏توان قومی را تصوّر کرد که اختلافشان جایز باشد؟ و چگونه ممکن است دو معصوم با هم اختلاف داشته باشند؟ در حالی که همه صحابه اتفاق نظر دارند که می‏توان با صحابه مخالفت کرد. چرا ابوبکر و عمر نمی‏پذیرند که کسی بر اساس اجتهاد، مخالف آنان باشد، بلکه در مسائل اجتهادی بر هر مجتهد واجب می‏دانند که از اجتهاد خودش پیروی کند؟»(1) .

شوکانی به ظاهرِ عنوانِ «منابع تشریع» اعتراض کرده و گفته که حجت نیست، چون خداوند جز حضرت محمد صلی الله علیه وآله را به سوی این امت برنیانگیخته و ما جز یک پیامبر و یک کتاب آسمانی نداریم و همه امت مأمورند که از کتاب خدا و سنت پیامبرش اطاعت کنند و در این مورد فرقی میان صحابه و دیگران نیست. همه مکلف به تکالیف دینی و پیروی از کتاب و سنت‏اند. پس هر کس بگوید پس از قرآن و سنت پیامبر و آنچه به این دو بر می‏گردد، حجتی دیگر در دین خداوند است، در دین خدا حرف نادرستی گفته است.(2)
به هر حال، آنچه حجت است، قرآن و سنت پیامبر و اجماع مسلمین و عقل قطعی است و سخن صحابی اگر مستند به پیامبرصلی الله علیه وآله نباشد قطعاً حجت نیست، اما نظری که او از منابع شرعی استنباط می‏کند برای خودش و مقلدانش حجت است نه بر دیگران، یعنی مجتهدان و غیر مقلدان.

..............................................

1-المستصفی، ج1، ص135.
2-ارشاد الفحول، ص214.


 
یاران پیامبر نیز همانند تابعان، به صالح و ناصالح؛ و مقبول و غیر مقبول تقسیم می شوند و نپذیرفتن روایات گروه دوم، دلیلی بر ساقط شدن همه روایات صحابه پیامبر از درجه اعتبار نیست.از این گذشته، روایات پیامبر صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم از طریق پیشوایان معصوم علیهم السَّلام یعنی علی بن ابی طالب علیه السَّلام و خاندان رسالت، که خود از برترین صحابه بوده اند، در اختیار ما قرار گرفته است و نپذیرفتن روایات انسان های ضعیف یا مجهول و مبهم دلیل بر نفی کلی نیست و سبب تزلزل دین   نمی گردد؛ زیرا پیامبر گرامی صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم دو حجّت گرانبها از خود به یادگار نهاده و امّت اسلامی با تمسک به این دو از هر مرجعی بی نیاز خواهند بود.
 
رموز و حکمت لعن و تبری
همانطور که بیان شد در اسلام به تولی و تبری - حبّ و بغض- اهمیت زیادی داده شده است تا آنجایی که در روابات آمده است: «

هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض»(1)؛ آیا دین غیر از حبّ و بغض است؟

این حب و بغض در مورد افراد و مصادیق خاص نیز جاری است مانند قول رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

 «یا علی، حبّک ایمان و بغضک نفاق و کفر؛(2) ای علی! دوستی با تو ایمان و کینه ورزی با تو نفاق است.
در بیان حکمت و دلایل تأکیدات و اهمیت اسلام به مسئله حب و بغض – چه به صورت عمومی و چه نسبت به افراد خاص- به چند نکته به صورت اختصار اشاره می شود:
1
ـ با توجه به اینکه حبّ و بغض دو نیروی بسیار عظیمی است که اگر به تمامه در انسان نهادینه شود می تواند ثمرات زیادی برای او داشته باشد؛ مثلا کسی که محبّت شخصی را به سبب دارا بودن همه خوبی ها در دل داشته باشد، این در حقیقت بیانگر عشق و محبّت او به خوبی هاست و این عشق و محبّت نیروی بسیار عظیمی است که می تواند تمام قوا را در اختیار گرفته و به سوی محبوب اصلی ـ که همان خداوند متعال است ـ سوق دهد. و این همان کمال و سعادت مطلوب انسان است. و نیز اگر انسان بغض شخصی را به خاطر شقی بودن او در دل داشته باشد این سبب می شود که در وجود انسان تمام نفرت ها جمع شود تا از آن شخص بیزار گردد، و این در حقیقت بیزاری از بدی هاست.

.......................................

 

1-بحارالانوار، ج66، ص241.
2-معانی الاخبار، ص206


[ جمعه 92/7/12 ] [ 7:27 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]

    - مستدرک، ج4، ص528.

    همراه با گروهى از عبدالله عمر خواستیم براى ما حدیثى بگوید، او گفت: پیامبر درباره ابوسفیان در حالى که سوار بر مرکبى بود و معاویه و برادرش از پیش و از پس او در حرکت بودند، فرمود:

«اللهم العن القائد و السائق و الراکب، قلنا أنت سمعت رسول الله(صلى الله علیه وآله)؟ قال نعم، و الاّ فصُمتا أذنایط، کما عُمیتا عیناى»(1)؛ خدایا لعن فرما جلودار، پیرو و سواره را؛ پرسیدیم که تو خود از رسول خدا شنیدى؟ گفت: آرى، و چنان چه دروغ بگویم دو گوشم کر باد، همچنانکه دو چشمم نابیناست    .


عبدالله بن عمر در جایی دیگر مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز جنگ احد چنین نفرین نمود    : «

اللّهُمَّ الْعَنْ أباسُفْیانَ    ...»( 2)    ؛ همچنین ابن براء از پدرش «براء ابن عازب» نقل می کند که ابوسفیان همراه معاویه به سوى پیامبر صلى الله علیه وآله مى آمدند، آن حضرت فرمود    : «اللهم العن التابع و المتبوع، اللهم علیک بالأقیعس، قال ابن البراء لأبیه: من الأقیعس؟ قال: معاویه»(3)؛ بارخدایا پیرو و جلودار را لعنت کن، خدایا اقیعس را به تو واگذار مى کنم، ابن براء مى گوید: به پدرم گفتم اقیعس کیست؟ پاسخ داد: معاویه    .
 
لعن و نفرین برخی صحابه توسط برخی صحابه دیگر


    در کتب اهل سنت به تواتر نقل شده است که صحابه همدیگر را لعن می کردند و یا در مقابل ایشان کسی بعضی از صحابه را لعن کرده است اما ایشان مانع نشده اند ؛ و یا از دیگران خواسته اند که صحابه را لعنت کنند . در بسیاری موارد این لعن با سند صحیح نقل شده است و سایر موارد نیز به حد تواتر می رسد .

1- صحابه‌ای که طبق روایات اهل سنت ، امیرمومنان (علیه‌السلام) آنها را لعنت کرده است :

 معاویه ، عمرو بن العاص ، ابو الأعور ، حبیب بن مسلمه ، عبدالرحمن بن خالد ، ضحاک بن قیس ، ولید

................................

1-وقعة الصفین، ص 217.

2- تفسیر طبرى ج 7، ص 200.

3-الغدیر. ج 12، ص 140؛ وقعة صفین، ص218

 

بن عقبه ، عبد الله بن زبیر ، ابوموسى أشعری ، مغیرة بن شعبه ، بسر بن أرطاة ، مروان بن حکم(1)

 

2- صحابه‌ای که امام حسن (علیه‌السلام) آنها را لعنت فرموده‌ است :

معاویه و مروان بن حکم(2)

 

3- ابوبکر یکی از غلامان خویش را لعنت می‌کند

یکی از غلامان ابوبکر(3)

 

4- صحابه‌ای که عمر آنان را لعنت کرده است !

سعد بن عبادة ، سمرة(4)

 

5- صحابه‌ای که عائشه آنان را لعنت کرده است !

عثمان بن عفان ، معاویة بن ابی سفیان ، عمرو بن العاص ، محمد بن ابی‌بکر(5)

......................................

1-الکامل فی التاریخ ج 2ص81 باب ذکر اجتماع الحکمین/نهایة الأرب فی فنون الأدب ج 20   ص 96/تاریخ ابن خلدون ج 2   ص 637 باب أمر الحکمین/مروج الذهب ج 1   ص 311 ، اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی (المتوفى : 346هـ) الوفاة: 346

2-- مقاتل الطالبیین ج 1   ص 19 ، اسم المؤلف: أبو الفرج الاصفهانی ، علی بن الحسین (المتوفى : 356هـ) الوفاة: 356

3-نوادر الأصول فی أحادیث الرسول ترمذی ج 1   ص 364 - الزواجر ج2 ص 635 / شعب الإیمان بیهقی ج 4   ص 294 ش 5154 / إحیاء علوم الدین ج 3   ص 123 - الترغیب والترهیب ج 3   ص 312 ش 4212 /مرقاة المفاتیح ج 9   ص 94

4-صحیح البخاری ج 6   ص 2506 ش 6442 باب رجم الحبلی/تاریخ الطبرى، ج 2، ص 460/النصائح الکافیة لمحمد بن عقیل ص 173 / شرح نهج البلاغة ج 20 ص 21 / العقد الفرید ج 3 ص 62/صحیح مسلم ج 3   ص 1207 ش 15824-

5-المحصول رازی ج 4   ص 492/ النهایة فی غریب الأثر ابن اثیر ج 5   ص 79 - لسان العرب ج 11  ص 670 2/السنة لعبد الله بن أحمد ج 2   ص 551 ش 1267 ، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن حنبل الشیبانی الوفاة: 290 ، دار النشر : دار ابن القیم –

 

6- لعن عبد الله حمار صحابی به خاطر شرابخواری توسط یکی دیگر از صحابه

عمر بن الخطاب أن رجلا على عهد النبی  صلى الله علیه وسلم  کان اسمه عبد الله وکان یلقب حمارا وکان یضحک رسول الله  صلى الله علیه وسلم  وکان النبی  صلى الله علیه وسلم  قد جلده فی الشراب فأتى به یوما فأمر به فجلد فقال رجل من القوم اللهم العنه ما أکثر ما یؤتى به ...

صحیح البخاری ج6 ص2489 ش 6398  باب ما یکره من لعن شارب الخمر وإنه لیس بخارج من الملة

از عمر روایت شده است که در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فردی بود که اسم او عبد الله بود و لقب او حمار و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را می‌خنداند ؛ و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) او را به خاطر شراب خوردن شلاق زده بودند ؛ پس روزی او را آورده و دستور به شلاق وی دادند ؛ پس یکی از قوم گفت : خدایا او را لعنت کن که چه بسیار شراب می خورد ...


[ جمعه 92/7/12 ] [ 7:25 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]

ب)لعن برخی صحابه خاص در قرآن
       همانطور که بیان شد قرآن کریم عده ای که برخی از وی‍‍ژگی های منفی را در خود دارند مورد لعن قرار داده است که با اطلاق لعن بر مورد عام، شامل برخی از صحابه نیز می­شود، ولی در برخی از موارد، صحابی خاصی لعن شده است، از آن جمله این آیه شریفه است    :

وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً(1)؛

 ای رسول ما به یاد آور وقتی را که به تو گفتیم خدا البته به همه افعال و افکار مردم محیط است و ما رؤیائی که به تو ارائه دادیم جز برای آزمایش و امتحان مردم نبود، و درختی که به لعن در قرآن یاد شده و ما به ذکر این آیات عظیم آنان را می ترسانیم و لکن بر آنان طغیان و کفر و افکار شدید چیزی نیفزاید    .
مفسران در ذیل این آیه می گویند:

مراد از شجره ملعونه در قرآن، شجره و نسب حکم بن ابی العاص است و مقصود از رؤیا، رؤیایی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در خواب دیدند که فرزندان مروان بن حکم یکی پس از دیگری بر منبرش می نشینند(2)    

 

 

 

 

 

 

 

 

.........................................

1-       اسراء: 60

2-       تفسیر فخر رازی، ج21، ص 365.

 

لعن در احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله
   با رجوع به سنت نبوی متوجه می شویم که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تعبیرلعن و مشتقات آن را در موارد بسیاری، حتی در خصوص مسلمانان و برخی از صحابه به کار برده است؛ که همه آنها به سبب کارهای زشتی است که از آنها صادر شده است.
 پیامبر اکرم صلَّی اللّه علیه و آله گاهی به صورت کلی لعن می کرد مانند: دزد، جوانی که خود را به شکل زن درآورد، و نیز زنی که خود را شبیه مرد کند، کسی که حیوانی را به غیر نام خدا ذبح کند، کسی که والدین خود را لعن کند، کسی که عمل قوم لوط انجام دهد و یا رشوه بگیرد و....(1)

ایشان می فرمود:« خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقی، بایع و مشتری آن را و...»(2)

و نیز می فرمود: « خدا لعنت کند گیرنده ربا و دهنده و نویسنده و شاهد آنرا(3)
گاهی هم آن حضرت، افراد مشخص و معینی را لعن می کرد:
شعبی می گوید: عبداللّه بن زبیر در حالی که بر کعبه تکیه زده بود، گفت: سوگند به پروردگار این خانه«لَقَدْ لَعَنَ رَسُولُ اللّه فُلاناً وَما وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ(4)؛ رسول خدا فلانی و آن کس که از صلب او متولد شود را لعن کرده است.
در مورد شخص مورد ادعای عبدالله بن زبیر، حاکم نیشابوری درحدیثی در مستدرک، او را حکم بن عاص و فرزندانش معرفی می کند.

لَعَنَ رَسُولُ اللّه الحَکَمَ وَوَلَدَهُ(5)؛ پیامبر حکم بن عاص و فرزندان او را لعن کرد. و نیز مروان و پدرش مورد لعن رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفتند. حاکم نیشابوری در کتابش مستدرک می گوید: «رسول الله لعن أبا مروان ومروان فی صلبه»(6)؛ پیامبر پدر مروان را لعن کرد در حالیکه مروان در صلب او بود.
   رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد متعددی ابوسفیان و معاویه را نیز لعن کرده است؛ على بن اقمر مى گوید:

...............................................

1- مسند احمد، ج2، ص152-225

2-- سنن ابی داوود، ج3، ص366؛ مسند احمد، ج1، ص316

3-همان، ج1، ص93.

4- مسند احمد، ج4، ص5.


[ جمعه 92/7/12 ] [ 7:20 صبح ] [ نام مستعار مقاله نویس ] [ نظر ]
   1   2      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

علاقه مند به سیاست دینمدارانه
نظر بدهید و نقد پیشنهاد بنویسید خوشحال می شویم
|
امکانات وب


بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 38208